ماجرا های ریحانه جون
این عکسو مامانم ساعت 12:30 دیشب ازم گرفت: دیشب مامان هر کاری میکرد که من سر جایم بخوابم نمیتونست!!!! آخه من میخواستم بیدار بمونم و بازی کنم...!!!! کلاه "بودی "رو سرم کردم و واسه خودم شعر می خوندم!!!! مامان و بابا به کارهای من می خندیدند و از من عکس گرفتن!!! دیروز به بابا و مامان کمک کردم و خونه تکونی کردیم!!!!!!!!!! البته کلی روزنامه هم نشستم و خورد کردم.... آخه جدیدا هر کاغذ باطله ای که پیدا میکنم ریز ریزش میکنم..!!!! ...