عیدانه
عید اومد و دید و بازدید های عید شروع شد... خیلی که نه ولی یه مقدار خوشحالم....خوشحالیم برای اینه که میریم عید دیدنی و من هم شیرینی و شکلات و آجیل می خورم... یه ریزه ناراحت میشم چون همه دلشون می خواد بوسم بدن...!!!! ولی به دل نمیگیرم و باهاشون جور میشم... راستی عیدی هم گرفتم اما هیچی به اندازه شکلات برام شیرین نیست!!!!!! دیروز ایلیا جون از تهران اومد.... کلی با هم بازی کردیم...و رفتیم خونه جدیدمونو به اونا نشون دادیم.... این هم یه عکس دیگه از من &...