مهندسی های ریحانه جون
این برج پویاست..!!! ریحانه جون خودش نامگذاری کرده... اینجا هم اثری از ریحانه جون نیست..!!! ...
عیدانه
عید اومد و دید و بازدید های عید شروع شد... خیلی که نه ولی یه مقدار خوشحالم....خوشحالیم برای اینه که میریم عید دیدنی و من هم شیرینی و شکلات و آجیل می خورم... یه ریزه ناراحت میشم چون همه دلشون می خواد بوسم بدن...!!!! ولی به دل نمیگیرم و باهاشون جور میشم... راستی عیدی هم گرفتم اما هیچی به اندازه شکلات برام شیرین نیست!!!!!! دیروز ایلیا جون از تهران اومد.... کلی با هم بازی کردیم...و رفتیم خونه جدیدمونو به اونا نشون دادیم.... این هم یه عکس دیگه از من &...
رفته بودیم باغ پدرجون
بابام مرا با دستاش پرت می کنه به بالا از اون بالا می خندم به خنده های بابا اون موقع هم من کوچولو بودم هم درخت های باغ پدر جون...!!!! &...
عکس ها کودکی های کوچولویی ریحانه جون!!!
اون موقع من و عروسکم گلنار خانم هم قد و قواره بودیم... اما حالا من بزرگ شدم و مواظب عروسکم هستم.. بچه ها بیاین با هم بازی کنیم: تو تمیز کردن خونه به مامانم کمک می کنم،!!!! دااااااااااااااااالی مامان!!!!...... ...
عکس های کوچول موچولویی ریحانه جون
از این عکس مشخصه که هوا چقدر سرد بود..!!! هر کی این عکسو می دید کلی می خندید... شما چطور؟؟؟ اگه گفتین دارم به چی نگاه میکنم؟ دیدین نتونستین حدس بزنین..!!!! من دارم با شارژر موبایل باباجونم بازی میکنم... هر چی مامان میگفت برق خطر داره گوشم بدهکار نبود..!!! این هم روسری مامان جونمه که گذاشتن سرم و ازم عکس گرفتن... بفرمایید هندونه... !!! اینجا هم با خانواده و بر و بچ رفته بودیم جنگل... جاتون خالی.. این کوچول موچول کیه؟ مادر جون و پدر جون خرداد سال 89 رفته بودن کربلا و این پیراهن و کیف خوشگل رو برای من سوغاتی آوردن.. الآن پیراهنم برام کو...