رفتن به باغ وحش
امروز اول اردیبهشت 1391 رفتیم باغ وحش....
دیروز بابام به من قول داد تا من رو ببره باغ وحش .... خیلی خوش گذشت... خوشحال شدم که تو شهر ما هم یه باغ وحش بزرگ داره... البته از اینکه حیوونا برن توی قفس زندگی کنن ناراحت می شم.... جای شما خالی بود .... هر وقت اومدین شمال به باغ وحش شهرمون سر بزنین ... همه جور حیوون داره فقط فیل و زرافه و ببر و پلنگ نداشت....
این ها هم عکس بعضی از اون حیووناست:
این گربه ایرانیه:
خرگوش
طوطی آبی
طوطی قرمز
طاووس
شترمرغ
خرس قهوه ای
میمون
روباه
کروکودیل
شتر
بز وحشی
اسب
بعد از اینکه تو باغ وحش دور زدیم، کمی نشستیم تا استراحت کنیم..!!!!
ولی من که نتونستم طاقت بیارم...آخه باید همه جا پا میذاشتم...!!!!!
این ببعی که می بینین مثل بقیه حیوونا تو قفس نبود... فقط بسته بودنش... فکر می کنم می خواستن بخورنش...!!!! آخی گناه داره بیچاره...
خیلی خوش گذشت... عکسای زیادی گرفتیم... ولی قسمت هاپوها عکس نگرفتیم.. آخه همه اونا هاپ هاپ می کردن و خیلی سر و صدا داشتن.... بابایی هم از مارها عکس نگرفت ... چون زیاد علاقه ای به اونا نداره...
از همتون دعوت میکنم تا بیاین و از این باغ وحش دیدن کنین...