مراسم احیا
دیشب رفتیم مسجد محله قدیمی مون... آخه افطاری میدادن و مراسم شب احیا برگزار می شد...
با محله قدیمی مون ارتباط داریم چون اونجا هنوز محله ما هست ... چون پدربزرگ ها و مادربزرگ هامون اونجا زندگی می کنن و تقریبا اکثر آدم های اونجا ما رو میشناسند...
خلاصه من تو مسجد دوستایی پیدا کردم و باهاشون بازی هم کردم... تا اینکه کم کم خسته شدم و دیدم که برق ها رو خاموش کردن و همه قرآن ها رو روی سرشون گذاشتن... برای اولین بار بود که می دیدم ... آخه تا سال های قبل موقع چنین مراسمی همیشه خواب بودم....
خلاصه برام تازگی داشت... ولی من هم قرآن به سر گذاشتم و برای همه مریض ها دعا کردم...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی